زمين بصورت بهشت به متّقيان ميرسد
پس بهشتيان منزلهاي بهشتي جهنّميان را ارث ميبرند، و جهنّميان منزلهاي جهنّمي بهشتيان را ارث ميبرند؛ و اينست مفادگفتار خداوند عزّوجلّ:
أُولَـٰئِكَ هُمُ الْوَ 'رِثُونَ * الَّذِينَ يَرِثُونَ الْفِرْدَوْسَ هُمْ فِيهَا خَـٰلِدُونَ. [68]
«ايشانند ارث برندگان، آن كسانيكه بهشت فردوس را به ارث ميبرند، و در آن جاودان ميمانند.» [69]
باري، اين نحوۀ تَوارث منازل بهشت و دوزخ به جاي خود محفوظ است، ولي هيچ منافاتي ندارد با آنكه اين بهشت در زمين باشد و اين نحوۀ توارث در آنجا صورت گيرد.
و البتّه بايد دانست كه آن زمين ديگر مثل اين زمين نيست؛ زميني پاك و نوراني، و زمين ديگري خواهد شد:
يَوْمَ تُبَدَّلُ الارْضُ غَيْرَ الارْضِ. [70]
«روزي است كه زمين بصورت غير اين زمين تبديل ميشود.»
وَ أَشْرَقَتِ الارْضُ بِنُورِ رَبِّهَا. [71]
«و زمين به نور پروردگارش روشن و منوّر ميگردد.»
وَ الارْضُ جَمِيعًا قَبْضَتُهُ و يَوْمَ الْقِيَـٰمَةِ. [72]
«و زمين در قيامت يكسره در دست و قبضۀ خدا خواهد بود.»
و شاهد بر گفتار ما اينستكه در روز قيامت هر روزياي كه بهشتيان داده ميشود ميگويند: اين همان روزياي است كه قبلاً به ما داده شده است، و به آنان روزيهائي داده شده است كه بعضي شبيه به بعض ديگرند: كُلَّمَا رُزِقُوا مِنْهَا مِن ثَمَرَةٍ رِزْقًا قَالُوا هَـٰذَا الَّذِي رُزِقْنَا مِن قَبْلُ وَ أُتُوا بِهِ مُتَشَـٰبِهًا.[73]
باري، در «تفسير عليّ بن إبراهيم» در ذيل آيۀ شريفۀ:
وَ لَقَدْ رَءَاهُ نَزْلَةً أُخْرَي' * عِندَ سِدْرَةِ الْمُنتَهَي'. [74]
«و هر آينه به تحقيق كه رسول ما، جبرائيل را يكبار ديگر در سدرة المنتهي ديد.»
عليّ بن إبراهيم گفته است: مراد، آسمان هفتم است. و امّا ردّ بر آن كسانيكه منكر شدهاند كه بهشت و آتش هم اكنون آفريده شدهاند گفتار خداوند است كه: عِندَهَا جَنَّةُ الْمَأْوَي'. [75]
أيْ عِنْدَ سِدْرَةِ الْمُنْتَهَي. فَسِدْرَةُ الْمُنْتَهَي فِي السَّمآءِ السّابِعَةِ وَ جَنَّةُ الْمَأْوَي عِنْدَها.
«در نزد آن، يعني در نزد سدرة المنتهي، جنّة المَأوي است. پس سدرةالمنتهي در آسمان هفتم است و جنّة المَأوي هم در جنب آنست.» [76] پس معلوم ميشود كه جنّة المَأوي فعلاً موجود است.
بهشت و دوزخ در ملكوت زمين است
از اينجا استفاده ميشود كه بهشت در آسمان هفتم است. و علاّمۀ مجلسي رضوان الله عليه دربارۀ مكان بهشت فرموده است كه: أخبار دلالت دارند بر آنكه بهشت مافوق آسمانهاي هفتگانه است، و به اين عقيده اكثر مسلمانان معتقدند. [77]
و اين مطالب منافات ندارد با آنكه محلّ بهشت زمين بوده باشد، زيرا مراد از آسمانهاي هفتگانه معلوم نيست كه اين آسمانهاي طبيعي باشد، به علّت آنكه تمام اين آسمانها با ستارگان از كواكب و سيّارات و خورشيد و منظومهها و كهكشانها همه و همه آسمان دنياست، طبق آيۀ شريفۀ:
إِنَّا زَيَّنَّا السَّمَآءَ الدُّنْيَا بِزِينَةٍ الْكَوَاكِبِ.[78]
«ما آسمان دنيا را با جلوههاي ستارگان زينت بخشيديم.»
و بنابراين آسمان هفتم و يا مافوق آسمان هفتم كه در بطون و طبقات مخفيّه و پنهان عالم مُلك است، منافات ندارد كه در ملكوت زمين باشد. پس ملكوت و باطن زمين ممكن است آسمان هفتم بوده باشد، و آنجا بهشت باشد. و شاهد بر اين مطلب آنستكه زمين در آنوقت زمين هست و زمين نيست؛ زمين هست به اعتبار آنكه همين زمين است، و زمين نيست به جهت آنكه مُشرِق و نوراني شده و به زمين دگري مبدّل گشته، و در قبضۀ خداوند قرار گرفته است.
شاهد بر اين گفتار دو آيه در قرآن كريم است كه دلالت دارد بر آنكه عرض بهشت به اندازۀ آسمانها و زمين است:
اوّل: آيۀ: وَ سَارِعُوٓا إِلَي' مَغْفِرَةٍ مِن رَبِّكُمْ وَ جَنَّةٍ عَرْضُهَا السَّمَـاوَات وَ الارْضُ أُعِدَّتْ لِلْمُتَّقِينَ. [79]
«و سرعت كنيد بسوي مغفرتي از جانب پروردگارتان و بهشتي كه عرضش به اندازۀ آسمانها و زمين است؛ آن را براي پرهيزكاران مهيّا نمودهاند.»
دوّم: آيۀ: سَابِقُوٓا إِلَي' مَغْفِرَةٍ مِن رَبِّكُمْ وَ جَنَّةٍ عَرْضُهَا كَعَرْضِ السَّمَآءِ وَ الارْضِ أُعِدَّتْ لِلَّذِينَ ءَامَنُوا بِاللَهِ وَ رُسُلِهِ.[80]
«پيشي بگيريد بسوي مغفرتي از جانب پروردگارتان و بهشتي كه عرضش به اندازۀ آسمان و زمين است؛ آن را براي كساني كه ايمان به خدا و فرستادگان خدا آوردهاند مهيّا كردهاند.»
بهشت و دوزخ با هم تزاحمي ندارند، و اجتماعي هم ندارند
و از رسول أكرم صلّي الله عليه وآله وسلّم ميپرسند:
إذَا كَانَتِ الْجَنَّةُ عَرْضُهَا كَعَرْضِ السَّمَآءِ وَ الارْضِ فَأَيْنَ تَكُونُ النَّارُ؟ فَقَالَ النَّبِيُّ صَلَّي اللَهُ عَلَيْهِ وَءَالِهِ وَسَلَّمَ: سُبْحَانَ اللَهِ! إِذَا جَآءَ النَّهَارُ فَأَيْنَ الْلَيْلُ؟! [81]
«اگر عرض بهشت بقدر آسمان و زمين باشد پس آتش كجاست؟ حضرت فرمود: سبحان الله! زماني كه روز بيايد پس شب كجاست؟!»
از اين گفتار دُرَربار حضرت ميتوان استخراج ابوابي از علم و معرفت نمود، و به حقيقت بهشت و دوزخ پي برد. حضرت ميخواهد اين را برساند كه همانطور كه روز و شب، دو أمر عارض بر روي زمين هستند و با يكديگر بهيچوجه جمع نميشوند، چون شب آيد جهان را تاريكي فرا ميگيرد و نقطهاي از نور نيست، و چون روز آيد روشنائي عالم را فرا ميگيرد و شب را پس ميزند و ديگر شبي نيست؛ همينطور بهشت و جهنّم دو امر عارضي بر روي آسمان و زمين هستند. بهشت باطن و ملكوت است، و در عالم قرب است؛ و دوزخ در عالم ظاهر و ملك است، و در عالم بُعد است، و اين دو أبداً با يكديگر تزاحم و تصادمي ندارند. موطن بهشت، عالم معني و حقيقت است، و عالم علم و عرفان و رفع حجاب و كشف مجهولات است؛ و موطن دوزخ عالم باطل و مجاز است، و عالم جهل و نابينائي و حجاب و تراكم مجهولات است؛ و اينها با هم نميتوانند اجتماع كنند.
علم چون بيايد جهل را كنار ميزند، و حقّ چون در آيد باطل را ميزدايد، و حجاب چون پس رود غطاء و پرده را از چهرۀ محبوب برميدارد. بهشت چون بيايد جهنّم را كنار ميزند، روز چون بيايد شب را از بين ميبرد. پس هم بهشت در آسمانها و زمين است و عرضش و وسعتش به اندازۀ آنهاست، و هم جهنّم؛ ليكن در آن وقتي كه بهشت است، و در آن مرتبهاي كه بهشت است، و در آن رتبه از قرب و ملكوتي كه بهشت هست، جهنّم نيست.
جهنّم در وقت ديگر، و در مرتبۀ ديگر، و در رتبۀ بُعد ملكوتي است؛ پس هيچگاه با هم تزاحم و تصادم ندارند، كما آنكه هيچگاه با هم جمع نميشوند. و در مرحلۀ نفوس بشري، طلوع علم و عرفان و كشف حُجب نوراني و ظلماني چون تحقّق پذيرد، ديگر در آن صُقع و ناحيه از نفوس، جهل و عَماء و پرده و غِطاء نيست. و در مرحلۀ ظهور نور علم و تابش آن بر هَياكِل عالم كثرت و موجودات ارضي و سمائي، تجلّي بهشت و جنّت است؛ و در مرحلۀ خفاء و عماء كه هريك از موجودات ارضي و سمائي به نظر استقلالي نگريسته ميشوند ظهور جهنّم و دوزخ است.
و محصّل مطلب آنكه: همان بهشتي كه عرضش به اندازۀ آسمانها و زمين است، همان عالم واقع و ملكوت است كه با دوزخ تزاحمي ندارد؛ و همان ملكوت زمين است كه وَ أَشْرَقَتِ الأرْضُ بِنُورِ رَبِّهَا، و يَوْمَ تُبَدَّلُ الارْضُ غَيْرَ الارْضِ، و وَ الارْضُ جَمِيعًا قَبْضَتُهُ و يَوْمَ الْقِيَـٰمَةِدربارۀ آن صدق ميكند.
و از همين بيان روشن ميشود جواب إشكال ديگري كه: اگر بهشت در آسمان است، پس چگونه عرضش به اندازۀ آسمانها و زمين است؟ و نيز سخافت و بيپايگي جوابهائي را كه در «مجمعالبيان» از أنَس بن مالك، و از قَتاده، و از أبوبكر أحمد بن عليّ و ديگران نقل كرده است. [82]
حال بايد ببينيم كه آيا بهشت و جهنّم الآن آفريده شدهاند، يا آنكه بعداً آفريده ميشوند؟
بهشت و جهنّم در حال حاضر آفريده شده هستند
از بسياري از مباحث قبل، چون مسألۀ تجسّم أعمال، و عدم ازبين رفتن چيزي در عالم تكوين، و مسألۀ معاد جسماني دانستيم كه آنها فعلاً موجودند؛ و آيۀ مباركۀ در سورۀ يس:
قِيلَ ادْخُلِ الْجَنَّةَ قَالَ يَـٰلَيْتَ قَوْمِي يَعْلَمُونَ * بِمَا غَفَرَ لِي رَبِّي وَ جَعَلَنِي مِنَ الْمُكْرَمِينَ. [83]
و آيۀ مباركۀ در سورۀ نوح:
مِمَّا خَطِیئاتِهِمْ أُغْرِقُوا فَأُدْخِلُوا نَارًا. [84]
صراحت بر اين مطلب داشت. و اينك فقط به ذكر چند روايت اكتفاميكنيم:
روايات وارده بر اينكه بهشت و جهنّم در حال حاضر موجودند
در «عيون أخبار الرّضا» و «أمالي» و «توحيد» شيخ صدوق روايت ميكند از عليّ بن إبراهيم، از پدرش، از هَروي؛ و در «احتجاج» شيخ طبرسي مرسلاً از هَرَوي روايت كرده است كه:
قَالَ: قُلْتُ لِلرِّضَا عَلَيْهِ السَّلَامُ: يَابْنَ رَسُولِ اللَهِ! أَخْبِرْنِي عَنِ الْجَنَّةِ وَالنَّارِ، أَهُمَا الْيَوْمَ مَخْلُوقَتَانِ؟!
فَقَالَ: نَعَمْ، وَ إِنَّ رَسُولَ اللَهِ صَلَّي اللَهُ عَلَيْهِ وَءَالِهِ وَسَلَّمَ قَدْ دَخَلَ الْجَنَّةَ، وَ رَأَي النَّارَ لَمَّا عُرِجَ بِهِ إلَي السَّمَآءِ.
قَالَ: فَقُلْتُ لَهُ: فَإنَّ قَوْمًا يَقُولُونَ: إنَّهُمَا الْيَوْمَ مُقَدَّرَتَانِ غَيْرُ مَخْلُوقَتَيْنِ!
فَقَالَ عَلَيْهِ السَّلَامُ: مَا أُولَٓئِكَ مِنَّا وَ لَا نَحْنُ مِنْهُمْ. مَنْ أَنْكَرَ خَلْقَ الْجَنَّةِ وَالنَّارِ فَقَدْ كَذَّبَ النَّبِيَّ صَلَّي اللَهُ عَلَيْهِ وَءَالِهِ وَسَلَّمَ وَ كَذَّبَنَا، وَ لَيْسَ مِنْ وَلَايَتِنَا عَلَي شَيْءٍ، وَ خُلِّدَ فِي نَارِ جَهَنَّمَ! قَالَ اللَهُ عَزَّوَجَلَّ: هَـٰذِهِ جَهَنَّمُ الَّتِي يُكَذِّبُ بِهَا الْمُجْرِمُونَ * يَطُوفُونَ بَيْنَهَا وَ بَيْنَ حَمِيمٍ ءَانٍ.
وَ قَالَ النَّبِيُّ صَلَّي اللَهُ عَلَيْهِ وَءَالِهِ وَسَلَّمَ: لَمَّا عُرِجَ بِي إلَي السَّمَآءِ أَخَذَ بِيَدِي جَبْرَئِيلُ فَأَدْخَلَنِي الْجَنَّةَ فَنَاوَلَنِي مِنْ رُطَبِهَا فَأَكَلْتُهُ فَتَحَوَّلَ ذَلِكَ نُطْفَةً فِي صُلْبِي، فَلَمَّا هَبَطْتُ إلَي الارْضِ وَاقَعْتُ خَدِيجَةَ فَحَمَلَتْ بِفَاطِمَةَ؛ فَفَاطِمَةُ حَوْرَآءُ إنْسِيَّةٌ.
فَكُلَّمَا اشْتَقْتُ إلَي رَآئِحَةِ الْجَنَّةِ شَمَمْتُ رَآئِحَةَ ابْنَتِي فَاطِمَةَ. [85]
«أبوصَلْت هَروي ميگويد: به حضرت رضا عليه السّلام عرض كردم: اي پسر رسول الله! از بهشت و دوزخ براي من بازگو كن، كه آيا آنها امروز آفريده شدهاند؟!حضرت فرمود: آري، و رسول خدا صلّي الله عليه وآله وسلّم داخل در بهشت شد، و آتش را ديد در آن وقتي كه او را بسوي آسمان به معراج بردند.
من عرض كردم: جماعتي ميگويند: آنها امروز در عالم تقديرند، و هنوز خلق نشدهاند!
حضرت فرمود: آنان از ما نيستند، و ما از آنان نيستيم. كسيكه خلقت بهشت و جهنّم را إنكار كند پيغمبر صلّي الله عليه وآله وسلّم را تكذيب كرده است و ما را نيز تكذيب كرده است، و بهيچوجه در تحت ولايت ما نيست، و در آتش دوزخ مخلّد خواهد شد! خداوند عزّوجلّ ميفرمايد: اينست آن جهنّمي كه مجرمان آنرا تكذيب مينمايند، كه آن مجرمان پيوسته در ميان آن جهنّم و فلزّ گداخته دورميزنند و گردش ميكنند.
و رسول خدا صلّي الله عليه وآله وسلّم فرمود: چون مرا به معراج آسمان بردند، جبرئيل دست مرا گرفت و داخل در بهشت كرد، و از رطب بهشتي به من داد و من آنرا خوردم، و آن رطب در صلب من تبديل به نطفه شد، و چون به زمين بازگشتم، با خديجه مباشرت و آميزش نمودم و او به فاطمه حامله شد؛ پس فاطمه حوريّهاي است كه انسان است.
و من هر وقت اشتياق به بوي بهشت پيدا ميكنم بوي دخترم فاطمه را استشمام ميكنم.»
و بر همين نهج در «تفسير عليّ بن إبراهيم» وارد است كه:
رسول خدا فاطمه را (كه بر او و بر پدرش و شوهرش و اولادش هزار هزار تحيّت و سلام باد) بسيار ميبوسيدند، و اين امر بر عائشه سخت و دشوار بود، و پيوسته در اعتراض بود. رسول الله صلّي الله عليه وآله فرمودند: اي عائشه! چون مرا به آسمان بردند، داخل بهشت شدم، پس جبرئيل مرا به درخت طوبي نزديك نمود و از ميوههاي آن به من داد و من خوردم، پس خداوند آن را در پشت من تبديل به نطفه كرد، و چون به زمين آمدم، با خديجه مواقعه كردم و به فاطمه آبستن شد. و بنابراين من هيچگاه فاطمه را نميبوسم مگر آنكه بوي درخت طوبي را از آن استشمام مينمايم.[86]
در «خصال» صدوق از ابن وَليد از صَفّار از ابن أبي الخطّاب از محمّد بن عبدالله بن هِلال از عَلاء از محمّد، از حضرت باقر عليهالسّلام آورده است كه:
قَالَ: وَاللَهِ مَا خَلَتِ الْجَنَّةُ مِنْ أَرْوَاحِ الْمُؤْمِنِينَ مُنْذُ خَلَقَهَا، وَ لَا خَلَتِ النَّارُ مِنْ أَرْوَاحِ الْكُفَّارِ الْعُصَاةِ مُنْذُ خَلَقَهَا عَزَّوَجَلَّ ـ الْخَبَرَ. [87]
«حضرت فرمودند: سوگند به خدا كه بهشت از أرواح مؤمنان از وقتيكه خداوند بهشت را آفريده است خالي نمانده است، و جهنّم نيز از وقتيكه خداوند عزّ وجلّ آنرا آفريده است، از ارواح معصيتكاران خالي نمانده است.
ردّ بر كسانيكه ميگويند بهشت و جهنّم آفريده نشدهاند
و از «تفسير نُعماني» در روايت وارده از أميرالمؤمنين عليهالسّلام ذكر شده است كه آنحضرت فرمودهاند:
و امّا ردّ بر كساني كه ميگويند: فعلاً بهشت و جهنّم آفريده نشدهاند، گفتار خداوند تعالي است:
عِندَ سِدْرَةِ الْمُنتَهَي' * عِندَهَا جَنَّةُ الْمَأْوَي'. [88]
«در نزد آخرين درخت (كه نهايت سير ارواح و نفوس و فرشتگان است). و در نزد سدرة المنتهي بهشتِ محلّ سكونت است.»
پاورقي
[56] - سورۀ زمر: 39،آيات 73 تا 75.
[57] ـ «نهج البلاغة» خطبۀ 181، طبع عبده مصر، ص 347 و ص 349
[58] ـ رسالۀ «الإنسان بعد الدّنيا» خطّي، ص 68
[59] ـ آيۀ 105، از سورۀ 21: الانبيآء
[60] ـ قسمتي از آيۀ 100، از سورۀ 7: الاعراف
[61] ـ صدر آيۀ 137، از سورۀ 7: الاعراف
[62] ـ ذيل آيۀ 42، از سورۀ 13: الرّعد
[63] ـ آيات 22 تا 24، از سورۀ 13: الرّعد
[64] ـ آ يۀ 128، از سورۀ 7: الاعراف
[65] - آيۀ 63، از سورۀ 19: مريم
[66] ـ آيۀ 72، از سورۀ 43: الزّخرف
[67] ـ «مجمع البيان» طبع صيدا، مجلّد 2، ص 420، ذيل آيۀ 43، از سورۀ 7: الاعراف؛ و رسالۀ «الإنسان بعد الدّنيا» خطّي، ص 69
[68] ـ آيۀ 10 و 11، از سورۀ 23: المؤمنون
[69] ـ «ثواب الاعمال» ص 249 و 250
[70] ـ صدر آيۀ 48، از سورۀ 14: إبراهيم
[71] ـ صدر آيۀ 69، از سورۀ 39: الزّمر
[72] ـ قسمتي از آيۀ 67، از سورۀ 39: الزّمر
[73] ـ قسمتي از آيۀ 25، از سورۀ 2: البقرة
[74] ـ آيات 13 تا 15، از سورۀ 53: النّجم
[75] - همان
[76] ـ «بحار الانوار» طبع حروفي، ج 8، ص 133، به نقل از «تفسير قمّي» ص 652
[77] ـ همان مصدر، ص 205
[78] ـ آيۀ 6، از سورۀ 37: الصّآفّات
[79] ـ آيۀ 133، از سورۀ 3: ءَال عمران
[80] ـ قسمتي از آيۀ 21، از سورۀ 57: الحديد
[83] ـ آيۀ 26 و 27، از سورۀ 36: يسٓ؛ اين آيه راجع به مؤمنِ به عيسي بن مريم است كه چون به حمايت از رسولان او برخاست او را كشتند. و خداوند داستان او را بيان ميكند كه: «به او گفته شد: در بهشت داخل شو! او گفت: اي كاش طائفۀ من ميدانستند كه پروردگار من مرا آمرزيد و مورد كرامت خود قرار داد.»
[84] ـ صدر آيۀ 25، از سورۀ 71: نوح؛ اين آيۀ راجع به قوم نوح است كه بواسطۀ گناهان، خداوند آنان را دستخوش غرقه ساخت و خداوند بدينگونه بيان ميكند كه: «به علّت گناهانشان غرق شدند، پس بلافاصله داخل در آتش شدند.» ـ «بحار الانوار» ج 8، ص 119؛ و در «عيون أخبار الرّضا»
[85] ـ «بحار الانوار» ج 8، ص 119؛ و در «عيون أخبار الرّضا» ص 65؛ «أمالي» صدوق، مجلس 70، و از طبع سنگي ص 276؛ «توحيد» صدوق، ص 118، ضمن حديث 21 از طبع مطبعۀ حيدري؛ و «احتجاج» طبع نجف، ج 2، ص 191، در ضمن سؤالهاي أبوصلت هروي از حضرت رضا عليهالسّلام آوردهاند.
[86] ـ «تفسير قمّي» ص 341 و 342
[87] ـ «بحار الانوار» طبع حروفي، ج 8، ص 133
[88] ـ آيۀ 14 و 15، از سورۀ 53: النّجم
نظرات شما عزیزان: